کلیبا خودم کلنجار رفتم سر نوشتن این مطلب به چند دلیل
1)همون جریان رطب خوره و منع رطب
2) نکنه اینو بنویسم حال خودم خوب نشه یا بد شه(بنا به یه خرافاتی که قبلنا داشتم)
3)این چندمین باره........
اما با چند دلیل و تبصره خودم قانع کردم
1)هیچی اینجا نصیحت نیس و همش درد و دل و همه فعل ها و لفظ ها اول شخص جمع
2)می نویسیم تا با هم دیگه حالمون خوب بشه
3)این آخرین باره.......
با این مقدمه شروع میکنم ..............
اما واقعن از کجا شروع کنیم از کتابایی که خاک خوردن از فصلهایی که نخوندیم از برنامه های پاره شده از شنبه های که هیچ وقت نیومدن
این روزا که که برای ثبت نام کنکور می ری بازار می بینی ماهی قرمز و تقویم سال جدید زودتر از خود سال نو اومدن هم چی میخواد بهمون بفهمونه که دیگه تمومه دیگه وقت نداریم اصن همه یجوری بهمون نگاه می کنن
اما یه لحظه بیا به هیچی فک نکنیم دیدی وقتی بالن میخواد اوج بگیره کیسه های سیمانی رو میندازن پایین چون با اون کیسه ها سنگینه و رو زمین میمونه
من و تو دردمون یه چیزه ترس میخندی آره بخند بخدا! نمی دونم شاید الآن خودم به این چیزی که میگم باور نداشته باشم ولی درد مون تو درد مشترک. درد کتاب و کلاس و مشاور DVD نیس. فقط می ترسیم همین دادا آبجی می ترسیم
اگه ناراحت نمیشی یکم حس و درد های مشترک یادآوری کنم :
ساعت 15 دقیقه قبل از اون ساعتی که قراره بیدار بشیم کوک میکنیم تا وقتی زنگ خورد 15 دقیقه آخر خواب و فرصت داشته باشیم اون 15 دقیقه آخر لامصب یه مزه ای داره حالا 15 دقیقه میشه 1/5 ساعت بعد از کلی کلنجار رفتن که امروز هنوز تموم نشده خودمونو قانع میکنیم بریم پای کتابا که تازه فکر و خیال که میاد سمتمونکه پارسال چی شد و امسال چی میشه اون یکی چی کار کرده و من چی کار کردم همه این ها کم بود تا یه فکر مزاحم بیاد سراغمونو بخوایم بریم سمتش « دسترسی به تارنمای فکر انتخابی امکان پذیر نیست» (زود باش بیا بیرون و الا بعد 30 ثانیه میریم تو یکی از صفحات پیوند)
ظهر بعد از ناهار و یه خواب نیم ساعت که میشه 2/5 ساعت تموم میشه عصرهم که یا میریم بیرون یه چرخی بزنیم یا سری تو نت میزینیم شب میشه حالا شام کلی لفت میدیم تا سریال شروع بشه بعد از سریال که وقت خوابه شاید فردا زود بیدار شدیم ساعت کوک میکنیم همین که میخوای بخوابی هجوم ترس و وحشت و فکر و خیال انگار دور از جون شب اول قبر قلبت شروع میکنه به تند تند زدن الآن که قلبته بیاد تودهنت
حالا رسیدی به حرفم که ما می ترسیم این همه کار کردیم تا شاید از ترسمون کم بشه ولی بیشترم شد
این وقتا فکر میکنیم خیلی تنهاییم هیچکی ماها رو درک نمیکنههمه نگاه ها به سمتمونه یه چیزی از درون میخاد داد بزنه بگه آخه ملت مگه کنکور چیه این همه بزرگش کردین این همه کتاب و معلم و DVD و این همه استراتژی و کوفت و زهرمار و این همه ادا و اصولی که موسسات در میارن داره چرا یه چیزایی این قدر بزرگ میکنیم وازش بت میسازیم
اما یه لحظه وایسا داد نزنیم بیا هممون این کاری که میگم با هم انجام بدیم : دو تا انگشت اشاره و انگشت میانی کنار هم بذار انگار میخوای نبضتو بگیری آروم بذارش کنار گردنت نه نه اونجا نه اینطرف تر آهان همون جا حس میکنی ؟ یاد چی میفتی نه نه برای من نگو برای هیچکی نگو آروم آروم زیر لب بگو آروم :« نحن اقرب ......» آهان دیدی چقد نزدیکه
اصن من همه اونایی رو که این متن می خونن به چالش میکشم چالش آب یخ نه این چالش فقط مال هرکس فیلم وعکس سلفی نداره هروقت حس کردیم تنهاییم هروقت دیدیم مشکلات زیاده یا یه فکری می آد سراغت این دو انگشت کنار گردن مون بذاریم حالا آروم شدیم آخــــــــــیــــش
همایش دکتر گوش کردم اسم بچه های خوب می برد اما یه حسی بهم میگفت دکتر اسم منم میخوند: امیرحسین
اصن اسم همه بچه ها رو می گفت جواد دادا دکتر اسم تورو هم گفت مهدی دادا دکتر تورو هم صدازد دکتر همه بچه هارو داشت اسم می برد که یه باره دیگه پاشیم و محکم بریم جلو پس بیاین باهم پا شیم
بچه ها فقط یه نکته همدیگه رو دعا کنیم (به قول تبلیغ کرم عش) واقعن تأثیر داره
بیشتر ازاین وقتتنو نمی گیرم میخوام یه شعر براتون بگم که تا این لحظه تنها شعریه که گفتم و عاشقانه نیس و تو فضای کنکوره پس خداحافظی
زنجیر ثانیه هارو پاره کن / رها کن خودت از بند ساعت
ببین چقدر سبک شده ای!!!
دروغ می گویند: زمین که جاذبه ندارد / زنجیر دارد
تو در قفس نیستی که دنبال کلید می گردی / تو طلسم نشده ای که به دنبال جادو رفته ای
تو ترسیدی فقط همین : تو از پیروزی می ترسی چرا که تو محکوم به پیروزی
اینبار که زیر درخت نشستی سیبی اگر برسرت افتاد نترس عاشقانه گازش بزن. شاید ....... نه حتمن تو ....................