
به بهانه ماه رجب ...
قرآن ! من شرمنده توام
اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.
یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده، یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته، یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطعه ممکن منتشر کرده و …
آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند، آن چنان به پای تو می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …!” گویی مسابقه نفس است …
قرآن! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای، حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو آز آخر به اول، یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.
آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.


انگار فقط اون گل سر موهاش را نباید نامحرم ببینه ، وگرنه دیگه بقیه اش مشکلی نداره ...
بعضی از دخترها دیدی از از روبرو نگاه شون کنی اون دست خیابون معلومه ، کله شون هم مثل خربزه به کمک گل سر ابری و اسفنج و ... قلمبه زده بیرون .


یا مثلا پسری که شلوار چین اش با پاشنه کش و با طرح میخ و چکش کاری پا کرده ، یک کاسه گذاشته و دور سرش داده ماشین کردن براش یا فکر می کنه هرچقدر شلوارش از تنش بیفته جذاب تره .

اینها حرف دسته اول هست که هم خودشون می بینن و لذت می برن و می خندن باهم در جمع گروه شون.
یک عده هم هستن که خودشون کاملا با همه طیف ها متفاوت می دونن و در ریز مسائل جزیی احکام و دین و ... وارد میشن و فقط با گروه خودشون معاشرت می کنن . اینکه همه چیز خیلی خوب و شیک به نفع حلال خدا برقرار باشه ، و طرف مراقب لحظه به لحظه رفتار و کردارش باشه اتفاق خیلی خوبی هست اما اینکه انقدر هم تفاوت بین این دو دسته ایجاد کنن و فقط تو پیله خودشون برن و کاری با چیزی و کسی نداشته باشن یا فقط دورادور نقد کنن ، فایده نداره .




بنظرت درسته دسته دوم با سخت تر گرفتن شرایط فاصله ها بیشتر کنن ؟ فاصله هایی که الان ارتباط بعضی از نزدیک ترین خانواده ها از هم دور کرده ؛ فاصله هایی که فقط سر کلاس درس دانشگاه فقط ، دعا دعا می کنن تموم بشه تا همدیگر بیشتر از این تحمل نکنن ؛ فاصله هایی که عده ای با مبالات و با قید و بند بخاطر ترس از هنجارهای اجتماع خانه نشین کرده و هر روز بیشتر از دیروز داره میشه . و چه خوب میشه اگه آدم های دسته اول پای عهد و توبه های خودشون بیش از پیش بمونن و شرمنده اون بالایی نشن ؛ می دونم که اگر من بدترین هم باشم بازم سمت خدا بازه و راه روشنه برای برگشت و منم از همون نفس روح خدایی هستم که منو از عشق آفرید .


بنظرم نقطه اشتراک ها هستن که روابط خوب و سالم ایجاد می کنن ؛ شاید من دوست به ظاهر خوبی نداشته باشم ، اما اشتباهه او رو کلا" بذارم کنار و حتما میشه از یک روزنه از مشترکات یا محاسن او بهش نفوذ می کنم و قدری از انرژی و شخصیت مثبت خودم به او تزریق می کنم . همه ما مشترکاتی داریم، از وقتی که خدا خالق همه چی یکسان در آدم ها شد .خنده و خشم و اشک ، در کنارش غصه و مهربانی و عشق .



میدونم کسی راه درست برای رسیدن به لذت های پایدار این چنینی رو بدش نمیاد .
در مسیر بودن مهم هست و اینکه چقدر آخرش بهت میدن و کجا میرسی فقط بخش کمی از مساله هست .
جسارت بودن در مسیر از بچگی در همه ما بوده ، وقتی با وجود همه مخالفت ها ما به انجام کاری اصرار داشتیم و بدون ترس از نتیجه و خراب شدن اوضاع خودمون درگیر مسیر می کردیم . یک قدری فکر کن یادت میاد ....
حتی گاهی وقت ها هم خراب کاری میشد ، اما ارزشش داشت و همه برامون شد تجربه شیرین
فقط سکون هست که مرگ پیش از مرگ میاره


یادم بچه تر که بودیم جسارت مون خیلی بیشتر بود ؛ بدون ترس از نوزیدن باد ، بادبادک درست می کردیم ؛ بدون تر از ترکیدن بادکنک تا جایی که نفس داشتیم بادش می کردیم ؛ با نی همه خامه های نون خامه های توپولی خالی می کردیم و شایدم مثل من عاشق ناخک زدن به تیکه میوه ها یا دراژه های شیرینی تر بودی !
یاد همه یادم تو را فراموش ها بخیر، یاد همه روزهایی که دوست داشتیم قد بکشیم و بزرگ بشیم بخیر ؛

کودکی شش ساله مادرش را بر روی تخت بیمارستان دید و دکترش گفت تا چند وقت دیگر زنده نمی ماند ...
کودک سوال کرد چند وقت دیگر ؟
دکتر گفت پاییز ...
بچه گفت پاییز یعنی چه روز ؟
دکتر گفت وقتیکه برگهای درختان می ریزد ...
بچه خانه آمد و نخ و سوزن برداشت، رفت تا تمام برگ های شهر را به درختان بدوزد ...
با دیدن این تصاویر انگار یکبار دیگه برام گوشزد میشه که هنوز هم بچه هایی هستن که قدر هرچیزی که بدست بیارن می دونن و بدون ترس پا به دامن جبر زمونه گذاشتن و برای بقیا و بهتر شدن تلاش می کنن و به هرجا برسن حق شون هست ؛ بچه های سخت کوش و رنج دیده ای که می دونم روزی از فصل خزان به بهار میرسن و می تونن بهترین ها بشن و الان هم بهترین درس ها به من و تو میدن .


مرا ببخش به خاطر بی تفاوتی هایم نسبت به تو!
از اینکه بارها و بارها از دردهایت گفتم و هیچگاه گرمی دستانی نشد
تا لمسش کنی، احساس کنی و به یاریت بشتابد ...
مرا ببخش از اینکه قصه های اندوهگین تو،
شروعِ تمامِ مجالس هاست و فقط متاثر شدن، شده کارِ ما ...
نامهربانی ها را انداختیم گردنِ زندگی تا شانه خالی کنیم از دادرسی ها و هزار افسوس که این چرخ گردون به دست ما می چرخد ...
گاهی به تو که می رسم می ایستم، شاید پیدایت کنم ولی،
گم در مشکلاتِ ناچیزِ بزرگ کرده خویش می شوم؛ مشکلاتی که بهانه خوبی شده برای سر باز زدن از همه چیز و همه کس ...
مگر سقف آرزوهای تو چقدر است در این دنیا؟! چیزی جز یک لبخند؟ یک مهربانی؟
پس مرا ببخش از اینکه فراموش کرده ام آدمیت را و باور کن
روزی خواهم آمد با سبدی پر از لبخند، حتی شده دانه دانه لبخندها را از ستاره ها بچینم و بر لبانت بنشانم ...
خواهم آمد و برای گرفتنِ حقت از این دنیا می جنگم، حتی اگر به دست جماعت نااهل بمیرم .
برای اینکه بتونیم به نقطه ای برسیم که دست کسی بگیریم ، باید اول جا پای خودمون قرص و محکم کنیم و خودمون بجایی برسونیم تا دست مون برای یاری رساندن باز باشه و الان تو سر این دو راهی قرار گرفتی که باید انتخاب کنی آیا دوست داری با جذب کلی انرژی مثبت کائنات بسوی همچین اهداف والایی حرکت کنی یا اینکه میخوای بازم برای بد نشدن حالت چشم به واقعیت ها ببندی و خبر از نیمکت های سرد پارک ها در شب نداشته باشی ؟ !

مگه تا چند سالگی فرصت سازندگی هست ؟ ؟
امروز تو میگذره به سادگی ، امروز فردای دیروزه و تو همون آدم همیشگی ....
باور کن زندگی همین امروزه .... تا قبل از اینکه فرصت ها همچون ابر بگذرن ...
بار سنگین گذشته های بد همین جا بذار زمین ، رها کن و سبک بال پرواز کن ....
" من خودم بخشیدم "

مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را
می کشم در باد
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم؛
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

هر چهار فصل زندگی هم زیبایی خودش داره و فقط کسی لذت موفقیت را می چشه که قبلش تجربه سختی و نرسیدن داشته باشه ؛ و در اصل ماجرا رسیدن و نرسیدنی در کار نیست و این بهانه ای برای دیدن مسیر و در حرکت بودن است ؛ بسوی مسیری که کسی خیلی ها از جایی که فکرش نمی کردن به کمال رسیدن و دچار عشق بازی با بخشی از این زندگی شدن .
شاید مثل علاقه جودی به بابا لنگ درازی که تا حالا اونو ندیده .



کارگاه اردیبهشت استاد افشار : روش جمع بندی دروس کنکور 94

در کنار فایل های صوتی کنکوری ما ، اگر فرصتی شد در وقت های استراحت برای جلای روح و روان این فایل های صوتی هم خوبه (کلیک)
لطفا به دلیل تنگی وقت من از ارسال SMS سوال مشاوره ای خودداری کنید و سوالات در نظرات پست ها بنویسید، در بانک پرسش ها متداول پیدا کنید و یا از کنکوری های دیگر در انجمن سایت بپرسین"ممنون"
برای نمایش این مطلب لطفا عضو شوید و در صورتی که قبلا عضو شدید از وارد شوید