loading...

مشاور کنکور ۱۴۰۲ _ برنامه ریزی علیرضا افشار حضوری و غیر حضوری

بازدید : 7522
شروع از صفر برای کنکور از دی

آیا فکر می کنی با فرار از موقعیت ناخوشایندی که برای خودت در این شش ماه ساختی از شر اون خلاص میشی ، بی خبر اینکه به هرکجا بری ، با همان وضع روبرو خواهی شد . مگه نمی دونی زندگی یک چرخ دوار هست ؛  اگر از سد مشکل و امتحانی حالا مثل کنکور نگذری ، اون حتما ی جای دیگه و ی جور دیگه ای گریبان گیرت میشه و امتحان تجدیدی ها ازت دوباره میگیره و اگر تو بازم بخوای فرار کنی ... سه ، صفر باختی ؟ ؟ !!

چند وقت پیش در باغ تیمارستان ، با جوانی برخورد کردم که سراسر گیج و منگ کنار من روی نیمکت نشست و به او گفتم : چرا اینجا هستی ؟ با با حیرت به من نگاه کرد و گفت : سوال بی ربطی پرسیدی ولی بهت جواب میدم . پدرم با من نسخه ای دیگر از خودش به وجود آورده و عمویم نیز همین کار کرده است. مادرم مرا تصویری از تصویر ممتاز پدر خود می داند . خواهرم از شوهر دریانوردش خواست تا مرا نمونه ای از خود بارآورد . برادرم فکر میکرد که من باید مثل او یک ورزشکار خوب شوم . معلمانم هم ، استاد فلسفه ، موسیقی و ریاضی همین تصمیم را گرفتند و هریک مرا بازتاب شغل و زمینه خود می دیدند ؛ برای همین اینجا آمدم که عقل بیشتری پیدا کنم و خودم باشم .


بنظرت چند درصد ما آدم ها تو شیارهای زندگی گم شدیم و گیج و مبهوت بین بودن و نبودن داریم زندگی می کنیم ؟  چقدر با حرف های مایوس کننده دیگران در مور کنکور انقدر به خودمون شک کردیم که باید راهی تیمارستان بشیم ؟ کاری با درصدش حالا نداشته باش ، به خودت نگاه کن ... اینجوری هستی یا نه ؟

مثل یهودی ، " چنانچه کوشش کنم مثل او باشم ، پس کی مثل من خواهد شد . "

تصمیم گرفت سیگار کشیدن را ترک کند ، زیرا متوجه شده بود که مدتی است به محض پخش شدن دود سیگار در فضای اتاق ، طوطی شیرین سخنش به سرفه می افتد . طوطی را پیش دامپزشک برد که مبادا دود سیگار به طوطی صدمه ای زده باشد . دامپزشک طوطی را معاینه کرد و گفت : بیمار نیست ، فقط سرفه های خودت را تقلید می کند .

به قول مولوی : این جهان کوه است و فعل ما ندا ...... سوی ما آید نداها را صدا

چیزی که داره من و تو رو اذیت میکنه آئینه عملکرد خودمون هست . این طور نیست ؟

اما ما اغلب میل به مقاومت داریم و معتقدیم همیشه ایجاد تغییر سخته ؛ طبق قانون سوم نیوتون هم هرچه بیشتر فشار بیاریم ، فشار و رنجش بیشتری متقابلا" احساس می کنیم . اما وقتی اونها رو در آغوش بگیریم و حتی از مشکلات مون تشکر کنیم که دارن بستری رو فراهم می کنند تا ما با کسب تجربه یک سطح پیشرفت کنیم ، اونوقت مشکلات بطور بالقوه ای به هدایا و نعمات بدل میشن و تنش ها و انرژی منفی از ما دور میشه .


زمان بس کند میگذره برای آنهایی که در انتظارند .

بس تند میگذره برای آنهایی که می ترسند .

بس کوتاه برای آنهایی که سرخوشند .

و بس طولانی میگذره برای آنهایی که در اندوهند ؛

اما ابدیست برای آنهایی که عاشقند .

 

کاش میشد عاشق بود ... عاشق مسیر و نه مقصد .

کاش میشد بهشت ندیده آدم خوبی بود ، کاش میشد بی دلیل امروز دست به ی تغییر کوچیک زد و یک درجه تفاوت به وجود آورد . !

 

کاش میشد ی تندباد هم از جانب کانزاس این طرف ها بیاد و دروتی و توتو قصه منو بلند کنه و ببره اون بالاها به شهر زمرد ... آخر قصه یادت میاد که جادوگر شهر زمرد همون شعبده باز قلابی دهکده دروتی اینا از آب در اومد ولی مترسک عقل ، مردآهنی قلب و شیر جرات پیدا کردند . جادوگر شهر زمرد هرگز وجود نداشت اما فرشته خوب شمال به آنها نشون داد که چون در مسیر بودن پیشاپیش با آرزوی خودشون رسیدند .

دلت نمیخواد یکبار دیگه بچه بشی و حقایق عمیق کودکانه ات قبول کنی ؟


آیا تو مسیر بودن ارزش امتحان رو نداره ؟

میگن در بحبوحه جنگ جهانی اول خوف و حشت همه جا رو فرا گرفته بود ، سربازی متوجه شد که صمیمی ترین دوستش در سنگری زیر بارانی از گلوله و آتش گرفتار شده . از فرمانده اش درخواست کرد اگر ممکن هست نزد دوستش برود و او را به پشت خط برگرداند .

فرمانده گفت : می تونی بری اما فکر نکنم ارزشش رو داشته باشه ؛ رفیقت باید تا حالا مرده باشه . بهتره جونت برای خودت نگه داری و به خطر نندازی ! . نصحیت فرمانده افاقه نکرد و سرباز برای نجات دوستش رفت و بطور معجزه آسایی به دوستش رسید ؛ اونو بلند کرد و روی کولش گذاشت و بالاخره تا پشن خط آورد . در حالیکه آنها در سنگر خودی باهم تنها بودند ، فرمانده وارد شد و شروع به بررسی زخم های دوست سرباز کرد و بعد به نرمی سرش را بالا آورد و مهربانانه به سرباز نگاهی انداخت . فرمانده گفت : به تو گفتم ارزشش را ندارد ، رفیقت مرد . سرباز جواب داد : خیر قربان ، ارزشش داشت . فرمانده جدی تر گفت : منظورت چیه که ارزشش رو داشت ؟ رفیقت مرده ، می فهمی ؟

بله قربان ، می دونم اما ارزشش داشت چون وقتی به سنگر رسیدم او هنوز زنده بود و خیلی خوشحال با صدایی آروم و شکسته شنیدم که بهم گفت : می دونستم که برای نجاتم بر می گردی رفیق .

حالا بجای این همه غر زدن بهتر نیست خودمون تبلور تحقق تغییراتی باشیم که دوست داریم در دنیا شاهد و نظاره گرشون باشیم .

به این فکر کن اگه امروز تمام فرصتت باشه ، اگر امروز نخواد دیگه واسه تو رنگ فردا شه ... دلت میخواد کجا باشی ، تو این دنیای دیوونه ؛ اگه همین امروز آخرین روزه ،، دیگه نذار بازم دلت بسوزه ... به این فکر کن که هر روزی می تونه روز آخر شه .... بدون هیچ فردایی عمرمون سر شه ؛

ازت میخوام که باور کنی میشه در ۶ ماه هم کنکور فیتیله پیچ کرد ،اگه فقط و فقط اگر با عشق بیای جلو و دنبال تحقق رویای خودت باشی و تنها خودت نشون بدی . دعا می کنم جز گروهی باشی که تا خمیازه کشیدن عقربه های ساعت بیدارند و برای رسیدن به موفقیت و ناب ترین حس دنیا (رضایت درونی) از هیچ تلاشی کوتاه نمی کنند .


برنامه ریزی 6 ماهه موفقیت در کنکور

 

در این چند خط که جمعه پنجم دی برات نوشتم فقط خواستم بهت بگم که چقدر خاص و فوق العاده دوست دارم و خوشحالم که بعد از ظهر و فردا شنبه و در خلال این هفته بازم باهات کلاس دارم . از همه دوستای کنکوری اینترنتی خودمم که بیشتر از هر گروه دیگه ای باهاشون ارتباطی حسی و قلبی دارم و دلتنگ دیدار تک تک شون هستم بهترین ها آرزو می کنم .

 

 

خدایا راهی نمی بینم و آینده پنهان است ، اما مهم نیست ، همین کافی است که تو همه چیز را می بینی ؛ به علاوه خدا بودن یعنی منهای همه مشکلات و سختی ها _ یا علی


مشاوره و برنامه ریزی کنکور تلفنی

فردا عصر فقط برای اعضای سایت فایل صوتی مشاوره انگیزشی 120 دقیقه ای فرستاده می شود ؛
به دلیل مسائلی این برنامه بروی سایت قرار نمیگیرد .
برای ارسال لینک دانلود مشاوره های استاد افشار در سایت با ایمیل معتبر عضو بشین


برای نمایش این مطلب لطفا عضو شوید و در صورتی که قبلا عضو شدید از وارد شوید
عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
ارسال نظر برای این مطلب
کد امنیتی رفرش
1393/10/06
سلام استاد
جوابم چی شد؟
شما جواب سوالتونو فقط خودتون میدید؟
پاسخ : بله
همیشه خودم
1393/10/06
سلام استاد خدا قوت
استاد اگر کسی انتخاب واحد بکنه وشهریه ثابت هم بریزه اما قبل از امتحانات میان ترم وپایان ترم انصراف بده آیا آن ترم نیز به حساب او نوشته می شود به عبارتی جزء سنوات تحصیلی اون فرد محصوب می شه
پاسخ : سلام
اگر حدف ترم کنه خیر
به حساب نمیاد
1393/10/06
چرا واسم ایمیل نشد پس اون فایل صوتی مشاوره ای انگیزشی ۱۲۰ دقیقه ای !!! شکلک
پاسخ : دانلود کن

http://s5.picofile.com/file/8159811676/29_Azar_jahad_karaj_Ostad_Afshar_alirezael_ir.mp3.html
1393/10/06
آقای افشار واس این فایل 120 دقیقه ای اومدم عضو شم میگه قبلا عضو بودین ولی کاربریمو اینارو یادم نمیاد
میشه واس منم بفرستین بیزحمت؟شکلک
پاسخ : همگی از اینجا دانلود کنید

http://s5.picofile.com/file/8159811676/29_Azar_jahad_karaj_Ostad_Afshar_alirezael_ir.mp3.html
اینبار دکتر افشار سایت کنکور که کلی تبلیغات ریز و درشت میذاره و همه اونجا بازاریابی می کنن رو متحول کرد


مزسی به دکتر افشار عزیز
فکر کنم این متن رو چند روز دیگه اینجا هم بذارند

داغ داغ مال امروز هست ،،، ببینید و بخوانید و لایک بدین به دکتر افشار عزیزمون
بهتر مشاور کنکور کهکشان ها


http://konkur.in/22681
آقای افشار سلام من هفته گذشته با جی میل ثبت نام کردم برا منم میاد دقیقا کی می فرستین یا کی فرستادین الآن ساعت 17 رفتم تو جیمیل چیزی نبود
پاسخ : 120 کامل از اینجا دانلود کنید

http://s5.picofile.com/file/8159811676/29_Azar_jahad_karaj_Ostad_Afshar_alirezael_ir.mp3.html
تکیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
تو دننننننننننننننننننننننننننیا
افشار جون
I Love You?????????????????????????>شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک
پاسخ : فایل صوتی اون جلسه نشد برات میل کنم ، اما اینجاست :


http://s5.picofile.com/file/8159811676/29_Azar_jahad_karaj_Ostad_Afshar_alirezael_ir.mp3.html
سلام لدفن تایید کنید.
دکتر من دومی تجربی چیکار کنم؟
وقتی میام خونه ریاضیو میشه زد تا هفتاد هشتاد.ولی سه چهر تا رو واقعا سخته،اینکسایی که میزنن تا صد چیکار میکنن؟ بعد من خودم تو کانون چهل پنجاه میزنم،ولی تو خونه میشه تا هفتاد زد،اخه چرا؟
ممنون🌹
پاسخ : سلام
اخیرا در جلسه ای روش کار کردن ریاضی از سیر تا پیاز گفتم
15 دقیقه آخر این جلسه که برای اولیا بود خوب گوش کن

http://alirezael.ir/post/373
1393/10/06
در همین چند قدمی توست…عجله کن…برخیز و دوباره قدم بردار…”…و دوباره ایستادن و دوباره زمین خوردن های پیا پی ام تا رسیدن به هدف…و آنگاه لذت احساس پیروزی !…چه لذت بی نظیری …زمانی که مدام تلاش می کنی و برای رسیدن به آنچه که می خواهی ، بار ها و بار ها طعم تلخ شکست را به جان می خری و دوباره ، از نو آغاز می کنی …چه پیروزی ارزشمندی…که اگر بدون تلاش بود ، تنها یک نام داشت…”شانس” و یا “اتفاقی تصادفی”… از هم انگار صدایی در گوشم نجوا میکند…”برای بار چند صد هزارم…دوباره قدم بردار و دوباره آغاز کن…قاعده این است…” باید زمین خورد تا برای دوباره ایستادن ، اراده کرد “…پس زمین خوردن هایت ، شکست تو نیست !…بهانه ای ست برای تکرار زیبای دوباره آغاز کردن های تو…راهنمای راه موفقیتی که در چند قدمی توست…”…شاید چند قدمی به اندازه ی چند نفس…به اندازه ی چند چشم بر هم زدن…و به اندازه ی چند لحظه نگاه مشتاق به آسمان………………………………….. کنج اتاق نشسته بود…زانوهایش را بغل کرده بود و خیره به نقطه ی رو به رویش ، هیچ حرکتی نداشت…تنها ، گاهی پلک هایش را می بست و ۱ ثانیه بعد بازمی کرد…چند روزی می شد که گاه و بیگاه ، این حالت ، سرگرمی عذاب آور روزانه و شبانه اش شده بود…دائم به اتفاقات گذشته و آینده فکر می کرد…و حال را نادیده می گرفت…شاید هم تنها وانمود می کرد که حال را نمی بیند…اما هر چه بود ، تنها افسوس گذشته بود و ترس از آینده…و اینگونه تمام لحظه های ارزشمند زندگی اش را تباه می کرد…این امتحان به ظاهر بزرگ و نامنصفانه ی زندگی ، شده بود لحظه لحظه ی زندگی نوجوانی اش…آن زندگی که همیشه با ذوق و شوق بیش از حدّی در حال ادامه دادنش بود…ذوق رفتن به مدرسه…هیجان داد و شیون های هم کلاسی ها…و شادی های بچه گانه شان… اما چند مدّتی بود که دیگر خبری از این چیز ها نبود…حالا دیگر صحبت از امتحان بزرگی بود که نامش جدّیت و خشکی ناخوشایندی به لحظه های زندگی اش می داد…امتحانی که سرنوشت اش با آن رقم می خورد…و ورق زندگی ، با حکم آن ، به کلی برمی گشت…امتحانی که شده بود دغدغه ی روزهای گرم تابستانی اش , …آنقدر بزرگ شده بود که تمام لحظه های شاد زندگی اش را از او ربوده بود و حالا پیروزمندانه به او پوزخند می زد…اینگونه بود که اجازه ی درست فکر کردن و درست عمل کردن را به او نمی داد…فرصت آن روزهای گرم را از دست داده بود…و حالا که آب و هوا عوض شد و پاییز هم رفت و زمستان آمد ، هنوز هم نمی دانست باید چه کار کند !…به نظرش زمان داشت از دست می رفت و او در همین اول راه ، باخته است…شاید دیگر راهی نیست… و یا اگر هم هست ، او از قافله جامانده بود و از به تنهایی ادامه دادن نیز واهمه داشت…از جنگیدن برای خواسته اش می ترسید…به نظرش ، همه از او جلوتر بودند…همه بی رحمانه قدرت نمایی می کردند…همه خیلی از مباحث را تمام کرده بودند…خیلی از بخش های پایه و قسمت هایی از پیش…دیگر چیز زیادی باقی نمی ماند !…اما او چه ؟!…هیچ چیز در ذهن و منطق او ، سر جایش نبود…نه درس های پایه و نه درس های پیش…دست و پای همه چیز شکسته بود…هیچ چیز کاملی در ذهنش جای نگرفته بود تا اندکی خیالش از بابت خودش راحت باشد…آرامشش را از دست داده بود…چقدر زندگی این روزها برایش عذاب آور شده بود…………………….. غرق در همین افکار بی پایه و اساس خویش بود که صدایی او را از عالم خاموش و بی روح خویش ، بیرون آورد…چقدر این صدا برایش آشنا بود…هیچ گاه با آن غریبگی نمی کرد…آه خدایا…چه صدای دلنشینی…کاش تمام لحظه لحظه های زندگی ام پر از همین صدا بود…کاش تمام اش رنگ آرامش این لحظه ها را داشت…اما ، افسوس که گذراست…………………..بلند شد و به کنار پنجره ی اتاقش رفت…باد ملایمی صورتش را نوازش کرد…و لبخند غمگینی بر روی لبانش نقش بست…سعی می کرد سر تا پای وجودش گوش باشد و غرق در آن صدای آشنا…………..” شهادت می دهم که جز الله ، خدایی نیست… ” …چقدر این جمله ی اذان را دوست داشت…آرامش عجیبی به تمام وجودش می بخشید…شاید در تمام این مدّتی که روحش خسته و آزرده بود ، تنها این جملات ، حتی شده برای چند لحظه ، آرامش را به روحش باز می گرداند…عاشق این لحظات بود…شاید تنها لحظاتی بود که حتی در بدترین شرایط هم ، احساس خوشبختی می کرد…انگار دوباره ذوق و شوق کودکانه اش را به یاد او می آورد…و دوباره وجودش سرشار از حسّ زندگی می شد…تلنگری بود به روح خسته و آزرده اش…………………….. ” لا اله الّا الله…” و تمام…آه…تمام شد…دوباره تمام شد…چقدر تکرار این تمام شدن ها برایش عذاب آور بود……………….یک دم و بازدم عمیق…لبخند هم چنان بر چهره ی غم زده اش خودنمایی می کرد…چهره ای که در تمام مدّت شبانه روز ، بی روح و بی احساس به نظر می آمد ، حالا سرشار از شور و احساس زندگی بود…این حالت همیشه برایش پیش می آمد ، اما زود هم از دستش می داد…خود را درگیر لحظه ها کرده بود…زندانی زمان شده بود و تحت فرمان اش…زمان او را رام می کرد…به او فرمان می داد و زنجیرش می کرد…به او یاد داده بود که تنها چند لحظه ، غرق در لذّت شنیدن کلام خدا باشد و بعد از آن ، دوباره فرمان خاموشی…با خودش گفت…دوباره زمان ، پیروز میدان… و انسان ، در اسارتِ آن…چقدر غم انگیز و نامنصفانه است اینگونه تسلیم شدن ها…چه می شد اگر انسان ها زمان را می راندند؟!…چه می شد اگر فرمان به دست من بود ؟!…به کلام من…آن وقت فرمان می دادم که زمان ، همیشه لبریز از آرامش و مملو از احساس زندگی باشد…ای زمان نا آرام !…سرکشی نکن و لحظه ای مجال خودنمایی ام ده…آن گاه ببین که چگونه قدرت در دستان من ، تو را رام می کند !…پر از آرامش و امید…و لبریز از حسّ بودن…………………. لحظه ای چشمانش را بست و به فکر فرو رفت…چرا آن طور که می گویم نباشد ؟!…ضعیف نیستم…چرا که ضعیف آفریده نشدم…روح من ، قدرت من است…و فرمان زندگی ام ، در دستان خودم…خالقم این اختیار را به من داد تا با قدرت زندگی کنم…خودنمایی من ، مهارِ زمانِ سرکشِ زندگیِ من است…توان من ، اداره ی زندگی به ظاهر بی روح من است…مگر نه اینکه جمله ای که در سراسر زندگی ۱۸ ساله ی خویش شنیده ام ، این بوده و هست که ” راه برای دوباره آغاز کردن ، همیشه باز است ” ؟!…از همان کودکی ، که وقتی با مکعب های رنگارنگ خود ، ستون های غول آسا می ساختم و درست ، در دو قدمی پیروزی ، لرزش دستان کودکانه ام ، زحمات پیاپی مرا به باد فنا می داد و برج های مکعبی ام ، در برابر نگاه ناباورانه ام ، فرو می ریخت…و آن گاه مادرم که شاهد نگاه پر حسرت کودکش بود ، آرام در گوشم نجوا می کرد…” برای بار صدم…دوباره بساز کودک دلبندم…” …دوباره و دوباره و دوباره…………..آن روزهایی که قدم برداشتن را آغاز کردم و پاهای ناتوانم ، آرام بر جسم زمین فرود می آمد ، بارها و بارها ، زمین خوردن را آموختم… و دوباره ایستادن را نیز !…و صدا های گرم و تشویق های دلنشین پدر و مادرم که وجود اسباب بازی دلخواه دوران کودکی ام را در چند قدمی ام ، به من وعده می دادند…” در همین چند قدمی توست…عجله کن…برخیز و دوباره قدم بردار…”…و دوباره ایستادن و دوباره زمین خوردن های پیا پی ام تا رسیدن به هدف…و آنگاه لذت احساس پیروزی !…چه لذت بی نظیری …زمانی که مدام تلاش می کنی و برای رسیدن به آنچه که می خواهی ، بار ها و بار ها طعم تلخ شکست را به جان می خری و دوباره ، از نو آغاز می کنی …چه پیروزی ارزشمندی…که اگر بدون تلاش بود ، تنها یک نام داشت…”شانس” و یا “اتفاقی تصادفی”…واین نام همیشه برایم خالی از لطف و شور پیروزی بود…و همواره جزو خط خوردگی های متن زندگی پر فراز و نشیبم !………………… آن وقت هایی که برای به دهان بردن لقمه ی غذا ، بارها و بار ها لقمه را در دستانم می گرفتم ، اما در راه رسیدن به چشیدن طعم آن ، دستانم یاری نمی کرد و لقمه رها می شد و من ، مات و مبهوت ، با چشمان غم زده ام ، نظاره گر به فنا رفتن آرزوی چشیدن آن طعم می شدم…آنگاه بود که صدایی می گفت …” دوباره بردار فرزندم…” … دوباره و دوباره ودوباره…بار ها و بار ها تکرار شد تا تلاشم به بار نشست و طعم پیروزی را چشیدم…چه احساس شیرینی است وقتی پیروزی ات را با رنج بسیار به دست می آوری…که شاید اگر این به زمین خوردن های دوران کودکی ام نبود ، هیچ گاه حتی قدم برداشتن را نیز نمی آموختم…پس ، خداوندا! به شکرانه ی تمام زمین خوردن هایم ، سپاس های فراوانم ، تقدیم به تو …………….. آه…چرا تا به حال این خاطرات را اینگونه مرور نکردم ؟!…گهگداری که به تماشای فیلم های دوران کودکی ام می نشینم ، و یا خاطرات را از زبان بزرگ ترها می شنوم ، به اراده ی آن زمانم غبطه می خورم…چقدر سر سخت و مقاوم بودم…وچقدر شکست ناپذیر !…حتی زمانی که از چشیدن طعم مُهر جانماز مادرم به شدت منع می شدم ، باز هم غم به دل راه نمی دادم و با سماجت بیش از حدی ، تا رسیدن به هدف ، استوار می ماندم…هرچند صدای مادرم می گفت…”اینبار ، دیگر نه! “…اما از آن طرف هم ندایی در درونم زمزمه می کرد…”خوشمزه است !”…و این مرا به وسوسه می انداخت…(البته این طعم ، باب میل خیلی از کودکان است که من نیز از جمله ی آن ها بودم !)……چقدر پافشاری های کودکانه ام را دوست داشتم………………….. آری ، از آن زمان ها ، تا به الان ، که حال ، افکار خسته و بیمار ذهنم ، شور زندگی را در نگاهم کم رنگ جلوه می دهد و مرا به محفل ناامیدی خویش می خواند… باز هم انگار صدایی در گوشم نجوا میکند…”برای بار چند صد هزارم…دوباره قدم بردار و دوباره آغاز کن…قاعده این است…” باید زمین خورد تا برای دوباره ایستادن ، اراده کرد “…پس زمین خوردن هایت ، شکست تو نیست !…بهانه ای ست برای تکرار زیبای دوباره آغاز کردن های تو…راهنمای راه موفقیتی که در چند قدمی توست…”…شاید چند قدمی به اندازه ی چند نفس…به اندازه ی چند چشم بر هم زدن…و به اندازه ی چند لحظه نگاه مشتاق به آسمان………………………………….. نفس عمیقی کشید…سجّاده اش را پهن کرد…یک نیّت پاک و بعد…” بسم الله الرّحمن الرّحیم…”…………. ( به آن امید که هیچ گاه ، خستگی و نا امیدی ، شما را از ادامه دادن راه پر تلاطم موفقیت تان باز ندارد…که شما همان کودک سر سخت و لجبازی هستید که برای رسیدن به خواسته هایتان ، بار ها و بار ها به زمین خوردید و دوباره ایستادید…و شیرینی پیروزی نیز در همین تجربه هاست…پس بسم الله…….)
پاسخ : داستان های قشنگت در انجمن سایت بذار
ممنون
1393/10/06
سلام استاد
یه چیزی ... هرکی وارد سایتتون میشه احساس صمیمیت میکنه و این خیلی برام جالبه که منم با اینکه میدونم شما منو نمیشناسین اما احساس صمیمیت میکنم و این فقط بخاطر خوبی شماست خلاصه هرچی از خوبیتون بگم کم گفتم
خدا ایشالا همیشه همراهتون باشه

یه سوال مهم داشتم :
پدر من جانباز 30 درصد و شنیدم که از پارسال سهمیه به ما هم تعلق میگیره .حالا من نمیدونم موقع ثبتنام با سهمیه بزنم یا نه ؟؟؟؟؟
1-یکی رو میشناسم که بهم گفت سهمیه نزن . خودش سهمیه زده بود و میگه اگه بدون سهمیه میزدم الان به جای غیر انتفاعی رفته بودم سراسری .( رشتش ریاضی بود اما دانشگاه میخواست علوم قرآن و حدیث بخونه خونشونم قم بود ) میگفت اگه سهمیه بزنی فقط بر اساس رتبه توی سهمیه و صندلی های کمتر ( مثلا 20 درصد ظرفیت کل اون رشته و دانشگاه) باید انتخاب رشته کنی و احتمال قبول شدنت تو رشته های خوب خیلی کمتر میشه
2-من هدفم انشالا پزشکی شهید بهشتیه و این درسته که اونجا با سهمیه قبول نمیکنه ؟
3-اگه سهمیه ایثارگری بزنم دیگه برای دانشگاه هایی که این نوع سهمیه رو نمیپذیرن، جزء سهمیه منطقه هم حساب نمیشم؟( ساکن کرجیم منطقه 2 )
4-بهم گفتن موقع انتخاب رشته هم هرکی راهنمایی میکنه و همه سایتا و همه نرم افزار ها هم فقط بر اساس سهمیه منطقه هست و انتخاب رشته برات خیلی سخت تر از بچه های دیگه میشه و کسی نیست کمکت کنه درست تصمیم بگیری .
و اما سوال مهمتر که همه ی سوالای بالا رو تو دل خودش داره :

بالاخره بهتره سهمیه بزنم با نه ؟

من موندم و یه دنیا شک و تردید شکلکشدیدا نیازمند یاری شما هستیم
اینم بگم که هنوز سر عهدی که ابتدای تابستون بستم موندم و میدونم در نهایت قراره ""خودم"" با توجه به راهنمایی های بقیه تصمیم بگیرم و خودم مسؤول تصمیم هام هستم . پس خواهشا راهنماییم کنین . قول میدم آخرش هرچی شد یادم باشه که تصمیم نهایی رو خودم گرفتم و چیزی رو تقصیر کسی نندازم .شکلک
ممنووووووووووووووون استاد مهربووووووووووونشکلک
پاسخ : سلام

بله بزنید البته اصل تاثیر سهمیه برای انتخاب رشته و اون موقع هست
(سهمیه بزن)

2. از شهید بهشتی که خودم هستم خوب اطلاع دارم ، اونجا با سهمیه هم قبول می کنه

3. بله مشکلی نیست
4.درست میگی باید بری پیش مشاور متخصص که برات انتخاب رشته خوبی کنه بر اساس سوابق

شما سهمیه بزن ولی الان از ذوق سهمیه برای کنکور کم کاری نکنی ها ...
باید خوب بخونی تا بشه روی شما حساب ویژه باز کرد
دانشگاه ها و رشته ها تاپ هم با سهمیه فقط بهترین ها بر میدارن و ترافیک اونجاها هم بالاست

درباره ما
Profile Pic
ثبت نام کنکور 1402 آغاز شد مشاوره خصوصی علیرضا افشار ۰۹۳۵۸۹۶۰۵۰۳ اولین سایت مشاوره ای حرفه ای در جهت گسترش عدالت آموزشی با ارائه جلسات آموزشی_مشاوره ای محتوا محور -کاملا رایگان و بدون تبلیغات؛ برای استفاده از همایش های انرژیک و مقالات آموزشی سایت از آرشیو 11 ساله کارگاه های استاد افشار دیدن فرمایید. _ مشاوره و برنامه ریزی تلفنی (تک جلسه،ماهیانه) ویژه ی کنکوریهای 140۳ و 1402 _ مشاوره تک جلسه حضوری (تهران و کرج) _ دعوت در همایش ها ، برنامه های آموزشگاه ها ، مدارس و ... جهت همانگی وقت تماس تلفنی و ثبت نام مشاوره ماهانه و همکاری در اجرای برنامه های آموزشی مدارس برترین مشاور پروازی کنکور ایران با بیشترین تعداد همایش ها و سمینارهای آموزشی در ۲۹ استان کشور منشی : واتساپ/ایتا 09358960503 www.alirezaafshar.org
اطلاعات کاربری
آرشیو
  • فروردين 1402
  • اسفند 1401
  • بهمن 1401
  • دی 1401
  • آذر 1401
  • آبان 1401
  • شهريور 1401
  • مرداد 1401
  • تير 1401
  • خرداد 1401
  • ارديبهشت 1401
  • فروردين 1401
  • اسفند 1400
  • بهمن 1400
  • دی 1400
  • آذر 1400
  • آبان 1400
  • مهر 1400
  • شهريور 1400
  • مرداد 1400
  • تير 1400
  • خرداد 1400
  • ارديبهشت 1400
  • فروردين 1400
  • اسفند 1399
  • بهمن 1399
  • دی 1399
  • آبان 1399
  • مهر 1399
  • شهريور 1399
  • مرداد 1399
  • تير 1399
  • خرداد 1399
  • ارديبهشت 1399
  • فروردين 1399
  • بهمن 1398
  • دی 1398
  • آذر 1398
  • مهر 1398
  • شهريور 1398
  • مرداد 1398
  • خرداد 1398
  • ارديبهشت 1398
  • فروردين 1398
  • اسفند 1397
  • ارديبهشت 1397
  • فروردين 1397
  • اسفند 1396
  • دی 1396
  • آذر 1396
  • مهر 1396
  • شهريور 1396
  • مرداد 1396
  • تير 1396
  • ارديبهشت 1396
  • اسفند 1395
  • آذر 1395
  • آبان 1395
  • مهر 1395
  • شهريور 1395
  • مرداد 1395
  • تير 1395
  • خرداد 1395
  • ارديبهشت 1395
  • فروردين 1395
  • اسفند 1394
  • بهمن 1394
  • دی 1394
  • آذر 1394
  • آبان 1394
  • مهر 1394
  • شهريور 1394
  • مرداد 1394
  • تير 1394
  • خرداد 1394
  • ارديبهشت 1394
  • فروردين 1394
  • اسفند 1393
  • بهمن 1393
  • دی 1393
  • آذر 1393
  • آبان 1393
  • مهر 1393
  • شهريور 1393
  • مرداد 1393
  • تير 1393
  • خرداد 1393
  • ارديبهشت 1393
  • فروردين 1393
  • اسفند 1392
  • بهمن 1392
  • دی 1392
  • آذر 1392
  • آبان 1392
  • مهر 1392
  • شهريور 1392
  • مرداد 1392
  • تير 1392
  • خرداد 1392
  • ارديبهشت 1392
  • فروردين 1392
  • اسفند 1391
  • بهمن 1391
  • دی 1391
  • آبان 1391
  • مهر 1391
  • شهريور 1391
  • مرداد 1391
  • تير 1391
  • خرداد 1391
  • ارديبهشت 1391
  • فروردين 1391
  • اسفند 1390
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 981
  • کل نظرات : 27216
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 11814
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 312
  • بازدید امروز : 147
  • باردید دیروز : 1,254
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 55
  • بازدید هفته : 1,401
  • بازدید ماه : 39,140
  • بازدید سال : 438,329
  • بازدید کلی : 13,407,660
  • حمایت از همایش ها

    برای تبادل لینک از

    انتهای صفحه و تبادل لینک

    هوشمند استفاده کنید و برای

    حمایت از مرکز مشاوره تحصیلی

    و استفاده هرچه بیشتر داوطلبان

    کنکور از کلاس های رایگان مشاور

    کنکور استاد علیرضا افشار،

    بنر ما را در سایت خود قرار دهید

    بنر 1 

    بنر 2 

    بنر 3


    بنرسایت مشاور کنکور 


    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد